آسیب شناسی شخصیت و محبوبیت زن (6)

نويسنده: حميدرضا کوهي




پيامدهاي ناگوار بدحجابي بر خانواده و اجتماع

قسمت اول : تهديد خانواده

نقش اخلاق فاضله در خانواده

در اسلام، نظام خانواده بسيار مهم تلقي شده است، زيرا در پرتو خانواده است که عواطف و غرايز زن و مرد در کنار هم ارضا مي شود، آرامش آن دو تأمين مي گردد، مکمل يکديگر بوده و در تأمين و تکميل حيات مادي و معنوي يار و مددکار هم خواهند بود و در فضاي آکنده از معنويت، محبت و احترام متقابل به شخصيت حقيقي و حقوقي يکديگر، به توليد و تربيت فرزندان پاک و شايسته اقدام مي کنند.
محيط خانواده در صورتي که از ويژگي هاي نام برده برخوردار خواهد شد که پايه ي آن، محبت و عشق زوجين به همديگر باشد. البته چنين عشقي تنها بر مبناي ارزش هاي الهي و فضايل اخلاقي استوار است. ارزش هاي راستين و صفات پسنديده ي اخلاقي و معنوي اند که دو انسان را به خاطر فطرت و زيبا دوستي ـ که در نهاد همگان به وديعت گذاشته شده ـ به يکديگر جذب نموده و عشق حقيقي را پديد مي آورند.
رابطه ي ميان زن و شوهر که مبتني بر اخلاق و رفتار صحيح باشد از چند جهت اهميت دارد: نخست از جهت جذب و انجذاب و محبت بيشتر آن دو به يکديگر و در نتيجه تحقق خانواده اي معتدل و مطلوب. ديگر از حيث تأثير آن در تکوين و شکل گيري شخصيت سالم و شايسته ي فرزندان از جهات مختلف از جمله وراثت، محيط، تعليم و تربيت و... .
خلاصه آن که رفتارهاي نيک و سجاياي اخلاقي والدين باعث برآورده شدن آرامش و تکميل همديگر، تداوم امنيت خانواده و جايگاه زن به عنوان محبوب و معشوق و پرورش عواطف انساني و تربيت نسل سالم و صالح مي شود.

نقش خلقت و شريعت در تحقق نظام سالم خانوادگي

در بينش توحيدي هدف از ازدواج و پيوند ميان زن و مرد و تشکيل خانواده، دو چيز است: آرامش زوج ها و توليد نسل و تربيت درست آنها.
خداوند حکيم براي تکامل و ترقي زن و مرد و بقاي نوع انسان و تربيت نسل پاک، در نظام تکوين و خلقت از يک سو و در نظام تشريع و وضع مقررات ديني به نام شريعت از ديگر سو تدابيري مقرر نموده که زمينه ي ايجاد نظام سالم خانوادگي و در نتيجه رسيدن به اهداف فوق و در نهايت رشد، تعالي و پيشرفت جامعه را فراهم مي سازد.
تدابيري که در نظام آفرينش و تکوين زن و مرد مقرر فرموده عبارت است از:
اول: در سايه ايجاد اختلاف جسمي و رواني ميان زن و مرد، آنها را محتاج و نيازمند به يکديگر آفريده است؛ به گونه اي که براي رشد و تعالي روحي و فکري و تأمين نيازهاي فردي و اجتماعي، وابستگي شديدي به هم دارند.
دوم: با ايجاد غريزه فرزندخواهي در نهان و نهاد آنها، هر کدام وجود فرزند شايسته را مايه ي بقاي شخص و شخصيت خود دانسته و براي عملي کردن اين خواسته و نياز، هر کدام را به ديگري نيازمند نمود؛ قرآن کريم در اين باره مي فرمايد:
«نِساؤُکم حَرثُ لَکم فَأتوا حَرثَکم أنّي شِئتُم و قَدّموا لأنفُسِکم...»؛ زنانتان کشت زار شمايند؛ به کشت زار خويش هر جا و هر گاه که خواهيد درآييد و براي خود [کار نيک] پيش فرستيد. (1)
چهارم: با قرار دادن مودّت، محبت و رحمت ميان زن و شوهر، رابطه ي آنها را در نظام خانواده فراتر از روابط نفساني و علاقه هاي جنسي و حيواني نموده و فضاي خانواده را از محبت، ايثار و عواطف پاک انساني آکنده ساخت و به اين وسيله زمينه حفظ و تداوم نظام خانواده و تحقق هدف هاي والاي آن را ممکن نمود.
بنابراين، آرامشي که هدفِ پيوند خانوادگي است از آن جا ناشي مي شود که زن و مرد در سايه ي خدمات متقابل مادي و معنوي، باعث شکوفايي و پرورش استعدادها و تأمين و تکميل نيازهاي يکديگر و مايه ي گسترش شخص و شخصيت هم خواهند شد؛ به گونه اي که هر کدام به تنهايي خود را ناقص و نيازمند به ديگري مي يابد و از آن جا که انسان فطرتاً خواهان برطرف شدن کاستي ها و نقصان خود بوده و گرايش به تکامل دارد، لذا از درون به سوي جنسِ ديگر تمايل پيدا مي کند؛ به همين دليل با رسيدن به آن، احساس آرامش نسبي مي کند.
البته ميزان وصول زوجين به آرامش، بستگي به مقدار تأمين نيازها و خواسته هاي فطري و طبيعي آنان دارد؛ هر اندازه پاسخ مثبت به آنها داده شود، به همان نسبت از آرامش رواني و آسايش جسمي برخوردار خواهد شد. به بيان ديگر آرامش بخش بودن هر کدام براي ديگري به مقدار آرامش داشتن خود در سايه ي ياد خداوند و عمل به دستورهاي آرام بخش او از جمله رعايت حقوق همسر است:
«ألا بِذکر اللهِ تطمئنُّ القُلوب»؛ آگاه باشيد که در پرتو ياد خدا [ناشي از اطاعت و عبادت و ارتباط با او] قلب ها آرامش مي يابد. (2)
بديهي است کسي که از چنين آرامشي بي بهره باشد، هرگز توانايي آرامش آفريني براي همسرش را نخواهد داشت، مگر آرامش کاذب و تسکين غريزي. بنابراين به هر اندازه که همسر با خدا بوده و در سايه ي عمل به دستورهاي ديني او متصل به آن مبدأ آرامش باشد به همان ميزان از نعمت آرامش بهره مند مي باشد و به همان مقدار نيز به همسرش آرامش و نشاط مي بخشد. يک گل زيبا و لطيف، لذت بخش و نشاط دهنده است و گرنه گل پژمرده اين چنين نيست.
با اين بيان، معناي عميق و لطيف اين کلام پروردگار حکيم روشن مي شود که مي فرمايد:
«و مِن آياتِهِ أن خَلقَ لَکم من أنفُسِکم أزواجاً لِتَسکُنوا إليها و جَعلَ بَينکُم مَودّهً و رَحمهً...»؛ از نشانه هاي او اين که از نوع خودتان همسراني براي شما آفريد تا بدان ها آرامش گيريد و ميانتان دوستي و رحمت نهاد. (3)
در اين آيه هدف از ازدواج را تأمين آرامش زوج ها بيان مي فرمايد، به ويژه آرامش بخشي زن که سرشار از احساس ها و عواطف پاک و روحيه لطيف بوده و روان خسته، مضطرب و افسرده ي مرد را که ناشي از کارهاي روزانه و وظايف سنگين اجتماعي و برخورد با افراد مختلف جامعه است، آرامش مي بخشد؛ قرآن کريم به زيبايي تمام به اين موضوع اشاره و راهنمايي نموده است:
«هوالذي خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها ليسکن إليها...»؛ اوست آن کسي که شما را از يک فرد آفريد و جفت وي را از نوع خودش پديد آورد تا بدان آرامش گيرد.(4)
بنابراين قرآن کريم همه تدابير حکيمانه در نظام آفرينش زن و مرد و طرح ايجاد وحدت ميان آن دو را تلويحاً و تصريحاً بيان فرموده و آنها را از نشانه هاي توحيدي در عالم آفرينش قلمداد نموده است.
اما تدابيري که خداوند در نظام شريعت و قوانين دين مبين اسلام، همسو با نظام خلقت مقرر نموده بعد از توجه به موضوع کفو و همتايي دختر و پسر و زير بناييِ عشق واقعي ناشي از کمالات اخلاقي و معنوي در تحقق پيوند مشترک، عبارتند از:
لزوم احترام متقابل زن و شوهر، توجه کامل به شخصيت حقيقي و حقوقي يکديگر به ويژه از ناحيه ي مرد، عدم تعدي، دست درازي و ظلم به حقوق انساني و خانوادگي همديگر، پاسخ گويي مرد به نيازهاي طبيعي و فطري زن در محدوده ي شرع و قانون الهي، اطاعت و فرمان بري زن از همسر در حد معقول و مشروع، رعايت حجاب و پوشش درست، پرهيز از خودآرايي در جامعه، خودآرايي براي همسر و خلاصه رعايت موازين الهي و انساني با داشتن گذشت و چشم پوشي از لغزش ها، اشتباهات و خطاهاي همديگر و... .
روشن است که رعايت قوانين دين مقدس اسلام در نظام خانواده، باعث حفظ و افزايش محبت و مودت خدادادي شده و زندگي خانوادگي را سرشار از صفا و صميميت، معنويت و آرامش مي سازد و فرزنداني که از اين خانواده پيدا مي شود، سالم و معتدل خواهند بود و سهل انگاري در آنها فرجام بسيار بدي خواهد داشت، محبت و عشق زن و شوهر به تدريج ضعيف و روابط ميان آنها به تدريج به سردي مي گرايد و سرانجام روزي زن و شوهر انگشت پشيماني به دندان خواهند گرفت.

عشق راستين ، رمز تحقق و داوم نظام سالم خانوادگي

مودّت و محبت نيرومندترين جاذبه دروني و معنوي ميان دو موجود است. در قانون جاذبه ي حاکم بر عالم ماده، هر چه مقدار جرم اجسام بيشتر و فاصله ي آنها کمتر باشد، جاذبه ميان آنها بيشتر خواهد بود. چنين قانوني در عالم معنا و عالم روح و محبت هاي الهي و عشق هاي راستين انساني نيز حاکم است؛ به اين بيان که «هر چه ميزان شخصيت هاي روحي، فکري و اخلاقي والاتر و فاصله ها کمتر باشد، جاذبه و محبت ميان آنها قوي تر و نيرومندتر مي گردد». اين همان قانون عمومي سنخيت است: «السنخيه عله الانضمام و عدم السنخيه عله النفور»؛ سنخيت و مشابهت عامل اتصال و جذب و کشش و عدم سنخيت و همانندي علت نفرت و دوري از هم است.
بنابراين در جهان روح ها، هر قدر ميان دو روح تشابه و سنخيت بيشتري باشد، جاذبه و عشق بين آن دو نيرومندتر خواهد بود و هر اندازه ميانشان تشابه و همانندي کمتري حاکم باشد، جاذبه کمتر و دوري و گريز بيشتر خواهد بود. از همين رو ازدواج و پيوند مشترک خانوادگي در صورتي که براساس سنخيت روحي و تشابه شخصيتي و معنوي باشد و پيوند روحي ميان زن و شوهر برقرار باشد، چنين ازدواجي معقول و درست است.
پيوند و اتحاد دو روح در صورتي تحقق مي يابد که دختر و پسر در مسير قوانين و دستورهاي روح حرکت کنند و در قلمرو ابعاد عالي روحي و انساني قدم نهاده و رشد و تعالي يافته باشند و بدين وسيله با يکديگر هم سنخ شده باشند. هر چه اين وحدت و پيوند بيشتر باشد، جاذبه ميان دو روح و عشق حقيقي نيز بيشتر خواهد بود.
اگر زن و شوهر در انديشه و عقيده ي درست، توافق و سازگاري داشته باشند و از جهت اخلاقي، انسانيت و فضايل روحي و معنوي بر آنها حاکم باشد و در بُعد رفتاري خدا را در نظر بگيرند، اتحاد و پيوند روحي ميان آنها مستحکم شده و محبت و ميل حقيقي در ميانشان برقرار خواهد بود؛ اگر خدامحوري و حرکت به سمت کمال حقيقي در زندگي جريان داشته باشد و حق سالاري به عنوان نياز اصلي تلقي شود، فضاي حاکم در جو خانواده چيزي جز حق و آيين مقدس الهي نخواهد بود و هيچ گاه مشکلي به نام خودخواهي، تضاد افکار، نزاع و درگيري در ميانشان وجود نخواهد داشت و اگر هم خطا و اشتباهي سربزند به لطف الهي متنبه گشته و جبران مي نمايند.
پس عشق حقيقي و انساني و محبت و پيوند معنوي، که روح زندگي و رمز استحکام و تداوم نظام خانوادگي است، بر مبناي ملاک هاي ثابت و پايدار يعني ارزش هاي الهي و انساني ممکن خواهد بود. به بيان ديگر، محبت راستين بر دو پايه ي اخلاق و صفات خداگونه و ديگر شناخت و معرفت زوج ها نسبت به يکديگر محقق مي شود و چنين محبتي است که پايه و شالوده ي خانواده ي سالم و معتدل و راز رسيدن به هدف هاي والاي از دواج به ويژه ايجاد و تربيت فرزندان سالم و صالح است، زيرا به وسيله عشق و محبت راستين ميان زن و شوهر، رابطه ي آن دو فراتر از رابطه ي جنسي و حيواني مي شود و فضاي خانه از عواطف عالي و معنويت سرشار و در نتيجه زمينه آرامش و تکامل روحي و معنوي و رشد و تربيت صحيح فرزندان آماده مي گردد.
از سوي ديگر، پيوندي که تنها براساس جاذبه هاي موقت جنسي و تمايلات شهواني و زيبايي هاي ناپايدار صوري و ظاهري و ملاک هاي فاني مادي و طبيعي باشد، نمي تواند اتحاد روحي ميان دختر و پسر به عنوان دو همسر ايجاد کند، و روابط آن دو را عاشقانه و محبت آميز نمايد، بلکه محيط زندگي از علاقه و محبت پاک انساني خالي گشته، زمينه ي رشد، تکامل و آرامش از بين خواهد رفت؛ از همين رو چنين عشقي که بر پايه هاي سست و انگيزه هاي حيواني بنا نهاده شده به زودي از هم مي گسلد و طلاق و جدايي و يا دست کم اختلافات هميشگي جايگزين آن مي گردد.
آن چه زندگي را گوارا و شيرين مي کند و طعم لذت بخش حيات طيّبه را به انسان ها، به ويژه زن و شوهر مي چشاند، همانا زندگي براساس جاذبه هاي معنوي و زيبايي هاي سالم اخلاقي و عواطف والاي انساني است که نياز انسان به آنها هميشگي و حيات سالم خانوادگي به آنها وابسته است، بر خلاف جاذبه هاي ظاهري و صوري و جنسي که موقتي بوده و شهوت جنسي با تخليه انرژي فشرده ي جنسي فروکش کرده و شخص عاشق نسبت به معشوق احساس بي نيازي مي کند تا مگر دوباره تحريک هاي جنسي آن دو را به هم نزديک کند که آن هم زودگذر است.
از همين رو عشق مجازي و دروغين نمي تواند شالوده ي خانواده ي سالم و معتدل را پايه ريزي کند و زوجين را به هدف هاي والاي آن برساند، بلکه زندگي توأم با نزاع و کشمکش بوده و روح و روان آن خانواده، به ويژه فرزندان همواره در آتش درگيري ها، سختي ها و بي اعتقادي ها خواهد سوخت و زندگي به جهنمي سوزان تبديل خواهد شد.
توضيح آن که: ازدواج سالم و موفق، پيوند و اتحاد دو روح و مصاحبت دو جسم است، در حالي که ازدواج بر مبناي شهوت و صورت ظاهري، پيوند دو جسم است که قصد اوليه اش، ارضاي نيازهاي شهواني و يا بقاي نسل است، لذا همواره جنبه ي خودبيني و خودخواهي دارد. بديهي است چنين زندگي سرانجام خوشي نخواهد داشت، اما ازدواجي که بر پايه سيرت و انسانيت و عواطف پاک و متعالي استوار باشد، جنبه ي دگرخواهي دارد، زيرا همان گونه که از لفظ محبت و عشق صادق و واژه عاطفه پيداست، با غير و توجه به ديگران پيوند دارد. بنابراين محبت و عواطف انساني و الهي، رمز پيوند قلبي و ارتباط روحي است و شهوت و ظواهر جسماني و مادي رمز رابطه ي جسمي بدون ارتباط روحي و اتصال قلبي مي باشد.
در حديث نبوي صلي الله عليه و آله است که مي فرمايند:
کسي که با زني به خاطر مالش ازدواج کند خداوند او را به آن مال واگذار مي کند و فردي که با او صرفاً به خاطر زيبائيش ازدواج مي کند چيزي در آن زن مشاهده مي کند که ناخوشايند اوست و کسي که انگيزه ي او در ازدواج با زني، دين و ايمان او باشد خداوند همه ي اينها را براي او جمع خواهد کرد.(5)
گر چه حديث در باره ي جمال و... زن است ولي ـ همان گونه که در آيات و روايات ديگر استفاده مي شودـ حکايت از سنت ثابت الهي مي کند که براي زن و مرد يکسان است.
نتيجه اين که محبت و عشقي که براساس معيارهاي والا باشد، مايه ي استمرار زندگي دل نشين، آرامش و نشاط، گذشت و ايثار، صفا و صميميت و صداقت ميان زوجين، تکامل يکديگر و تربيت نسل خواهد بود، لذا قرآن کريم، بناي زندگي سالم و معتدل را بر محبت و مودت، رحمت و گذشت استوار مي داند:
«و جَعلَ بَينَکم مَودّه و رَحمهً»؛ مودت و رحمت ميان شما قرار داد. (6)
از نشانه هاي خداوند حکيم آن است که در پرتو ايجاد غريزه و علاقه ي جنسي و تفاوت هاي ظاهري و جسمي ميان زن و مرد، زمينه ي جذب دوسويه و هم گرايي غريزي و توليدمثل را فراهم نمود و در پرتو ايجاد مودت و رحمت ميان آنها، زمينه ي جذب و انجذاب روحي و وابستگي قلبي و عاطفي و تحقق فضاي گرم خانواده و سرشار از عواطف عالي انساني، آرامش و تکميل يکديگر و آماده شدن بستري پاک براي تربيت فرزندان صالح مهيا نمود.
بدين ترتيب چه فرق بسياري است ميان خانواده اي که از روز نخست بر پايه مستحکم تقوا و فضيلت بنا شود با پيوندي که بر شالوده ي سست و در کنار پرتگاه بنا گردد که هر آن، ممکن است فرو ريزد.
دستورهاي حکيمانه اسلام بر رعايت اخلاق جنسي از قبيل حفظ عفاف و حيا، حجاب و وجود حريم ميان زن و مرد، تمتعات جنسي در محدوده ي ازدواج و کنترل و نگهداري چشم از محرمات و مناظر شهوت آلود، همه براي حفظ شرف، انسانيت، تحقق و تداوم روابط انساني و عاشقانه زوجين، شيرين و گوارا شدن زندگي خانوادگي و رسيدن به اهداف عالي آن است.

پيام عشق حقيقي ميان زوجين

در محبت راستين، آن لذت ناشي از عشق و وحدت، انس و صميميت، مشاهده و وصال دو همسر، پرتوي اندک از لذت هاي معنوي بي پايان است که در سايه عشق و وحدت، انس و مجالست، مشاهده و وصال آن يگانه معشوق بي نظير، خداوند جميل حاصل مي شود. آن لذت زوجين پيام رسان لذت هاي الهي و هدايت گر زن و شوهر به سوي آنهاست.
پس بياييم روح ملکوتي خود را محدود به لذت هاي ناچيز و زودگذر نکنيم، افق فکر و همت و اراده خويش را تعالي بخشيده و خود را از لذت هاي ملکوتي دائمي نيز بهره مند سازيم. حيف است انسان دار فاني را وداع کند، اما از مشاهده جمال دل آراي آن محبوب يکتا و لذت لقا و وصال او محروم بماند. همه ما براي نيل به آن هدف بَرين آفريده شده ايم، لذا نبايد خود را کم ديده و آن مقام را شايسته خود ندانيم. بي شک، لطف و توفيقات ويژه الهي بر سر کسي است که به سوي او حرکت مي کند.

نقش تخريبي خودنمايي بر عشق واقعي و مقام معشوقه بودن زن

همان گونه که بيان شده، پايه و رکن عشق راستين ميان زوجين، صفات پسنديده و اخلاق انساني و ارزش هاي معنوي است که در محيط پاک و سالم و به دور از هوس ها و شهوات نامشروع و در فضايي سرشار از معنويت، عفت و حيا رشد مي کند، چرا که سلامت و امنيت رواني افراد در چنين محيطي تضمين شده و موجبات تعالي فکري و شکوفا شدن استعدادهاي اخلاقي و معنوي فراهم مي گردد.
بر اين اساس جامعه اي که زنان به خودآرايي و نمايش اندام هاي تحريک آميز خود مي پردازند، پيروي از هوا و هوس و گرايش به شهوات در آن افزايش مي يابد و ارزش هاي ديني و معنوي ـ که تنها عامل انسانيت و بالندگي فضائل اخلاقي و در نتيجه عشق واقعي است ـ از بين رفته و يا کم رنگ مي شود و به اين ترتيب، فضايل پسنديده در افراد جامعه و خود زنان و همسران حال يا آينده آنان رشد نکرده، بلکه صفات ناشايست در آنها افزايش مي يابد؛ در نتيجه با تزلزل پايه عشق و محبت، محبوبيت اجتماعي و مقام معشوق بودن زنان در خانواده سقوط مي کند و به عنوان بازيچه و وسيله ي ارضاي شهوات براي مردان درمي آيند، مگر زنان عفيف و با حجاب که از همسران عفيف، غيور و مؤمن برخوردارند.
پس اين گونه زنان، بزرگ ترين ضربه و آسيب را به شخصيت و محبوبيت خود و هم صنف هاي خويش وارد مي کنند که از پي آمدهاي ناگوار آن، ايجاد زمينه براي آزار و ستم از سوي مردان و بي توجهي يا کم توجهي به شخصيت و حقوق آنها و اختلاف، ناراحتي و اضطراب فراوان در محيط خانواده است و چه بسا پيوند خانوادگي به طلاق و جدايي مي انجامد.

راز محبوبيت و عزت راستين و دروغين در فرهنگ وحي

خداوند، مرکز اصلي محبوبيت و عزت است، زيرا جميل و زيباي مطلق اوست و مي دانيم که وجود هر يک از زيبايي و محبوبيت، به معناي حقيقي کلمه لازم و ملزوم هم هستند؛ زيبايي و جمال عامل و دليل محبوبيت و وجود محبوبيت به خاطر زيبايي است و از آن جا که خدا جل جلاله از ذات، جمال و کمال بي نهايت برخوردار است محبوب و عزيز بي حد هم اوست.
بر اين اساس همه ي مخلوقات هستي پرتوي از آن وجود نامتناهي بوده و هر کمال و زيبايي در عالم پرتوي از آن جمال دل نواز و کمال بي حد و همه ي محبوبيت ها و عزت هاي راستين شمه اي از آن محبوبيت و عزيز نامحدود است. در يک کلام، نظام هستي تجلي گاه الهي بوده و همه حقايق عالم نشانه هايي از آن عظمت بي نظيرند و آيينه هايي هستند که جمال و کمال الهي نشان مي دهند، گر چه در آيت بودن داراي مراتب گوناگون هستند.
توضيح آن که: اگر موجودي فرض شود که بي نهايت و نامحدود است به اين معنا خواهد بود که حد و نهايتي بر اي او نيست؛ در هر مکان و زماني و حتي فراتر از آنها حضور دارد، لذا جايي براي غير آن قابل تصور نمي باشد؛ مثلاً اگر آبي را فرض کنيم که بي نهايت است، امکان ندارد مکان و زماني باشد که آن آب وجود نداشته باشد، از اين رو جايي براي غير آن نمي ماند؛ يعني امکان ندارد آب ديگري در برابر آن آب بي نهايت باشد، مگر آن که پرتوي از آن باشد، در غير اين صورت سرابي بيش نخواهد بود.
پس اگر خداي جميل از محبوبيت و عزت بي نهايت برخوردار است و هر محبوبيت و عزت راستيني جلوه اي از او و هديه اي از جانب اوست، تنها راه رسيدن به محبوبيت حقيقي و عزت ماندگار اين است که از چنين منبعي دريافت شود و هر راهي غير از آن سرابي بيش نيست. خداوند بارها به اين حقيقت تصريح نموده است:
«مَن کان يُريدُ العِزّه فَلِلُّه العِزّه جميعاً»؛ هر کس بزرگي و ارجمندي بخواهد، پس [بداند که] بزرگي و ارجمندي همه از آنِ خداست [و به هر کس در اثر ارتباط با او لايق شود، عطا مي کند].(7)
«ولله العزّه و لرسوله و للمؤمنين»؛ عزت منحصراً از آن خدا و پيامبر او و مؤمنان است. (8)
اين آيه بيانگر آن است که انسان تنها در سايه ي ايمان حقيقي و عمل صالح به خداي عزيز نزديک شده و از او کسب محبوبيت و عزت مي کند. ميزان عزت و محبوبيت نيز به مقدار و درجه ايمان و اطاعت بستگي دارد؛ از همين رو چون پيامبر اکرم (ص) از حد اعلاي ايمان و اطاعت کامل برخوردار بودند، نام مبارک او پس از نام خدا و بعد ساير مؤمنان ذکر شده است که عترت طاهره عليهم السلام نمونه هاي بارز و کامل آنها هستند. آيات زير نيز اشاره به محبوبيت الهي انسان هاي وارسته دارد:
«إنّ اللهَ يُحبّ المُتّقين»؛ خداوند افراد با تقوا را دوست دارد. (9)
«إنّ اللهَ يُحبّ المُتطَهرين»؛ خداوند پاکان را دوست دارد. (10)
و کسي که محبوب خداوند باشد، محبوب مردم نيز خواهد بود:
«إنّ الّذين آمنوا و عَملو الصّالحاتِ سَيجعَلُ لَهُم الرّحمنُ وُدّا»؛ کساني که ايمان آوردند و کارهاي نيک و شايسته کردند، خداي رحمان براي آنان محبت و دوستي [در دل ها] خواهد نهاد. (11)
زيرا کليد دل ها به دست اوـ که مقلب القلوب است ـ مي باشد و براساس رحمت و محبت خود نسبت به بندگان مطيع، آنها را محبوب دل مردم مي کند و اين در اثر همان جاذبه ي ايمان، تقوا و عمل صالح و جمال معنوي چنين بندگاني است.
ولي مهم اين است که مرد و زن مسلمان بر اين مطلب مزبور باور داشته باشند که به فرموده ي امام جواد (ع):
الثقهُ باللهِ ثَمَنٌ لِکُلّ غالٍ و سُلّمٌ إلي کُلّ عالٍ؛ (12) اعتماد به خداوند متعال و اتکال به او، بهاي هر چيز ارزش مند و نردبان تعالي به هر بلندي است.
حضرت علي (ع)ـ سخن گوي قرآن کريم ـ مي فرمايد:
«مَن اَرادَ الغِني بِلامالٍ والعِزُّ بِلاعَشيرهٍ والطّاعهُ بِلا سُلطانٍ فَليَخرُجُ من ذُلّ معصيهِ اللهِ إلي عِزّ طاعَهِ الله»؛ کسي که مي خواهد بدون مال و ثروت غني و بي نياز شود، بدون قوم و خويشاوند عزيز و محبوب گردد و بدون سلطه و قدرت مورد اطاعت قرار گيرد، بايد از ذلت و خواري نافرماني خداوند خارج شود، به عزت اطاعت و پيروي از خواسته هاي او روي آورد. (13)
اين تصريح آشکاري است به اين که گناه و معصيت، ذلت آور و بندگي و اطاعت الهي، عزت آور است. گناه گر چه در ظاهر لذت بخش است، اما حقيقت و باطنش خواري و ذلت آفرين است، زيرا مخالف شريعت الهي و حقيقت اصلي انسان مي باشد، لذا در آخرت اين ذلت کاملاً براي همگان مشهود مي شود.
بنابراين براي شناخت حق و باطل، عزت و ذلت، حب و بغض هر چيزي دو معيار کلي است: نخست آنکه اطاعت خداوند متعال محسوب شده و عامل نزديکي و رسيدن به او باشد و ديگر اين که موافق فطرت و روح ملکوتي و در جهت شکوفايي استعدادهاي والاي آدمي باشد. در چنين حالتي آن چيز، حق و عزت بحش و محبوبيت افزا است. و اگر با دستور شريعت و خواسته فطرت هماهنگ نباشد، بلکه موافق خواسته هاي شهواني بوده و باعث معصيت، خشم و غضب خداي سبحان و موجب دوري از او گردد، باطل و ذلت آور است. البته شق سوم آن است که نه موافق خواسته هاي الهي باشد و نه با علاقه ها و تمايلات پست نفساني سازگار باشد، در اين صورت نه عزت آفرين خواهد بود و نه ذلت آور؛ هم چون امور مباح و مدهاي معقول که در جهت صحيح مورد بهره برداري قرار گيرد، مگر اين که در استفاده از آنها رنگ خدايي پيدا کند که قطعاً عزت بخش خواهد بود.
اين دو معيار، هم چنان که روشن است، جدا از هم نيستند، وجود يکي نشانه ي وجود ديگري است، چرا که نظام شريعت و خلقت با يکديگر هماهنگ اند و فرمان دين اسلام همان دستور فطرت است، همه ي انتظارهاي و خواسته هاي دين اسلام براي تأمين نيازهاي روح و جسم انسان و در جهت پرورش و شکوفايي استعدادها و تکامل روحي و بهداشت جسماني است، ممکن نيست خواسته و نيازي در طبيعت و فطرت آدمي باشد، اما اسلام بر طبق آن حکم ننموده باشد. چه اين که آن چه مخالف طبيعت و فطرت بوده و سلامت جسم و روان را به خطر مي اندازد، از سوي آيين اسلام ممنوع شده است.
قرآن کريم، همان گونه که خداوند را عزيز و محبوب و مرکز و عامل محبت و عزت مي شناساند، شيطان را هم ذليل و عامل حقارت و ذلت مطرح مي کند:
«قال فَاهبِط مِنها فما يکونُ لک إن تتکبّر فيها فاخرُج إنّک من الصّاغِرين»؛ فرمود: پس از اين جايگاه فرودآي، تو را نرسد که در آن بزرگ منشي کني، پس بيرون رو که تو از خوار شدگاني. (14)
هم چنان که غرايز نفساني تعديل نشده نيز شيطان درون و بدترين دشمن انسان معرفي شده (15) که بدي ها و زشتي ها که واقعيت آنها ذلت و مبغوض آفرين است، امر مي کند:
«إنّ النّفسَ لامّارهٌ بِالسُّوء»؛ غرايز نفساني بسي به بدي و گناه فرمان مي دهد. (16)
و در جاي ديگر فرموده که کسي از شيطان بيرون و درون پيروي کند و فرمان الهي را گردن ننهد، او نيز خوار و ذليل خواهد شد:
«سَيُصيبُ الّذينَ أجرموا صَغارٌ عِندالله و عذابٌ شديدٌ بِما کانوا يَمکُرون»؛ به زودي کساني که مرتکب گناه شدند [و مردم را از راه حق منحرف ساختند] به سزاي نيرنگ هايي که مي کردند، گرفتار خواري نزد خداوند و عذاب شديد خواهند شد. (17)
خداوند کساني را که فريب وسوسه ها و القائات شيطان را مي خورند و از طريق گناه در صدد به دست آوردن عزت و اقبال دل ها و محبوبيت فردي و اجتماعي هستند و به هنگام موعظه و هشدار به آنها، بي اعتنايي مي کنند،آنان را با لحن شديد تهديد نموده و مي فرمايد:
«و إذا قيلَ لهُ اتّقِ الله أخَذتهُ العِزّهُ بِالأثمِ فَحسبُهُ جهنّم و لَبِئس المِهاد»؛ و زماني که به او گفته شود تقواي الهي پيشه کن در پرتو معصيت در صدد تحصيل عزت است، دوزخ او را بس است و هر آينه بد بستري است.(18)
از مظاهر واقعي پيروي از شيطان جهت به دست آوردن محبوبيت کاذب همانا جلوه گري، خودنمايي و ترويج عملي فرهنگ برهنگي توسط عده اي از زنان ساده لوح است. رعايت نکردن پوشش کامل اسلامي و پيروي زنان از مدها و مدل هايي که با انگيزه هاي شيطاني و حيواني و با نام هاي ظاهر پسند هم چون نشانه ي متمدن و اجتماعي بودن و روشنفکري و کلاس بالا بودن توسط شياطين زمان ترويج مي شود، همگي مخالف حکم صريح خداوند است که بر لزوم عفت و پوشش کامل و پرهيز از لباس هاي جلب توجه کننده ي مردان تأکيد مي فرمايد و لذا گناهي عظيم محسوب مي شود و حقيقتي جز ذلت و حقارت براي زن و مرد ندارد و هرگز مايه عزت و محبوبيت راستين براي فرد نمي باشد، مگر نزد اهل هوي و هوس و بي خبران، اما همين نيز پايدار نيست و به زودي ديگر شهوت پرستان نيز از او سرخورده مي گردند و اوـخودنماـ مي ماند و انبوهي از حقارت ها و حسرت ها.
احساس حقارت عده اي از زنان، در اثر نداشتن نشانه هاي مقبول زيبايي و ويژه زنان، و خودآرايي و استفاده از مدهاي ناهنجار براي جبران حقارت و به دست آوردن مقبوليت اجتماعي يا محبّ به عنوان همسر آينده نيز چنين است. اينها بايد دريابند که درد با درد درمان نمي شود؛ يعني احساس حقارت را با بيماري خودنمايي نمي توان مداوا کرد. يگانه راه درمان، بازگشت به خويشتن و آراسته شدن به زيبايي هاي روحي و اخلاقي است که کاستي هاي بدني و زشتي هاي ظاهري را تحت الشعاع قرار داده و آنها را مي پوشاند و جبران مي نمايد و خدايي که صاحب قلب هاست بدين وسيله او را عزت و محبوبيت حقيقي مي بخشد.
اين جاست که معلوم مي شود اين گونه زنان و بلکه همه ي کساني که در پيشگاه خداوند متعال گناه مي کنند، او را آن چنان که بايد نشناختند؛ چنان که قرآن کريم مي فرمايد:
«ما قَدَروا الله حَقّ قَدرِه». (19)
امام علي (ع) در ضمن حديثي به يکي از نمونه هاي خودنمايي زنان و مردان و ضعف معرفتي و ديني آنان اشاره نموده مي فرمايد:
عَليکُم بِالصَّفيقِ مِن الثّيابِ فإنّ مَن رَقّ ثوبَهُ رَقّ دينَهُ؛ بر شما باد به لباس ضخيم پس کسي که لباس نازک و بدن نما بپوشد ديني ضعيف است. (20)
نکته پاياني آن که قرآن کريم با لحن تهديد آميزي مي فرمايد که مکر و حيله و کوشش گناه آلود انسان براي تحصيل عزت و محبويت، نه تنها مؤثر نيست و از بين رفتني است، بلکه عذاب شديدي را به همراه خواهد آورد:
«والّذين يَمکُرون السّيئات لهم غذابٌ شديدٌ و مَکر اُولئک هو يَبُورُ»؛ و کساني که مکر و نقشه سوء مي کشند آنان را عذابي سخت است و نيرنگ و کوشش ناپاک آنان نابود مي گردد و به جايي نمي رسد. (21)
در سر چنين دوراهي هاي زندگي است که شخصيت افراد در بوته ي امتحان الهي قرار مي گيرد و خردمندان و فرزانگان خود را در معرض نمايش همگان مي گذارند و شناخته مي شوند.

ديدگاه قرآن در باره چگونگي ارتباط با همسران

قرآن کريم در بيان چگونگي روابط انساني زن و شوهر در نظام مشترک خانوادگي تعبير بسيار لطيف، عميق و پرمحتوايي دارد که در بر دارنده ي نکات بسيار سازنده و حياتي است؛ به گونه اي که توجه به آن باعث مي شود زندگي آنها هم چون بهشت برين سرشار از صفا، صميميت، معنويت، آرامش بخش و لذت آفرين باشد؛ آن جا که مي فرمايد:
«هُنّ لِباسٌ لکم و أنتم لباسٌ لَهنّ»؛ زنان لباس شمايند و شما لباس آنان. (22)
از جمله نکته هاي مفيدي که از اين تعبير و بيان به دست مي آيد از اين قرار است:
1ـ زن و شوهر بايد همانند لباس، تأمين کننده ي آرامش يکديگر باشند؛ به گونه اي که در کنار هم بيارامند؛ چنان که خداوند در جاي ديگر فرموده است:
أن خَلقَ لَکم مِن أنفُسِکم أزاوجاً لِتسکُنوا إليها»؛ به ويژه آرامش بخشي زن براي مرد بايد بيشتر باشد: «وجعل مِنها زوجها لِتسکُن إليها».
2ـ عيب هاي يکديگر را بپوشانند و در حفظ آبروي هم بکوشند.
3ـ در سردي و گرمي زندگي و فراز و نشيب هاي آن بسان لباس، مونس و همراه و ياور هم باشند.
4ـ مايه ي زينت و زيبايي يکديگر باشند.
5ـ تأمين کننده ي نيازهاي همديگر اعم از عقلي، عاطفي، جنسي، جسمي، فرزندخواهي، کمال جويي و... باشند.
6ـ ارتباط تنگاتنگ و نزديک با يکديگر داشته باشند و از دوري، جدايي و بي محبتي پرهيز نمايند.
7ـ همان گونه که لباس با بدن تماس دارد، زن و مرد هم بايد با يکديگر در تماس باشند و بيگانه به حريم عفاف آنها راه نيابد؛ چنان که بيگانه در لباس راه ندارد.
8ـ حافظ عفت، حيا و پاک دامني يکديگر باشند؛ همان گونه که لباس حافظ عفت و حياست و شرم گاه و بدن را مي پوشاند.
9ـ همانند لباس، وسيله ي همديگر باشند نه هدف. زن و شوهر به طور طبيعي به سوي يکديگر مايلند، اما هيچ کدام هدف نيستند بلکه وسيله و ابزاري براي رسيدن به اهداف والاي ازدواج اند.
10ـ انسان حافظ لباس است از سرقت، معيوب شدن و از بين رفتن و... . زن و شوهر نيز بايد در زندگي حافظ و نگهبان همديگر از دزدهاي عفت و اخلاق، گرسنگان شهوت و دشمنان انسانيت و شخصيت باشند.
11ـ لباس براي انسان است، لذا دو همسر بايد براي يکديگر و به فکر هم باشند، از منيّت و خودخواهي دوري کرده، ديگر خواه و همسر دوست باشند که خمير مايه ي اخلاق کريمانه است.
12ـ همان گونه که پوشنده ي لباس، آن را دوست دارد، زن و شوهر نيز که به مثابه لباس يکديگرند، بايد دوستدار و عاشق هم باشند و اين دوستي وسيله اي براي تداوم زندگي مشترک و زندگي شرافتمندانه باشد.
13ـ لباس خوب و زيبا نشاط آور و لذت بخش است. دو همسر نيز بايد با آراستن ظاهر و باطن خود، زندگي لذت آفرين و نشاط افزا براي هم ديگر به ارمغان بياورند؛ هم چنين بهداشت و تميزي لباس شرط سلامت بدن افراد است، از همين رو بهداشت، نظافت و آراستگي زن و مرد براي سلامت روح و روان خويش، حفظ عفت و پاکدامني همسر و داشتن زندگي مطلوب ضروري است.
14ـ در صورتي که لباس به هر دليل معيوب شود، انسان عيب آن را برطرف مي کند؛ زوجين هم بايد در برطرف نمودن عيب ها و کاستي هاي ميان خودشان و در چاره جويي و بهبودي بيماري هاي جسمي و روحي هم ديگر در کمال دل سوزي و رغبت بکوشند.
15ـ لباس محرم اسرار بدن است؛ زن و شوهر نيز بايد محرم راز هم باشند و از پرده دري و فاش کردن اسرار ناگفتني ميان خودشان خودداري نمايند.
16ـ لباس بايد متناسب با اندام بدن باشد، به همين خاطر در زندگي زناشويي نيز دو زوج بايد از جهت روحي، فکري و اخلاقي متناسب و کفو يکديگر باشند.
17ـ در صورتي که لباس کارايي مفيد دارد و دور انداختن آن اسراف و غير معقول است؛ همسران نيز که لباس يکديگرند تا مادامي که در نيل به اهداف والاي نظام خانواده مفيد هستند نبايد در اثر اختلافات و خودخواهي ها، آشيانه خود را به واسطه طلاق از هم بپاشند و گرنه غيرعاقلانه و نشانه ي بي خردي است.

بهترين لباس و برترين همسر

لباس ظاهري حافظ بدن و پوشاننده ي اندام و عيب هاي جسماني و بلکه زينت بدن است. در کنار لباس ظاهرـ همان گونه که قبلاً بيان شدـ لباس باطني نيز وجود دارد که حافظ روح آدمي از آلودگي به زشتي ها و انحراف هاي ناشي از طغيان غريزه هاي جنسي و جسمي، پوشاننده ي عيب ها و زشتي هاي باطني و بلکه زينت باطن است که موجب افزايش سطح شخصيت معنوي انسان مي گردد، آن لباس لباس برّين تقواست:
«يا بَني آدَم قَد أنزلنا عليکُم لِباساً يُواري سؤآتِکم و ريشاً و لِباسُ التّقوي ذلک خيرٌ»؛ اي فرزندان آدم، همانا بر شما جامه اي فرو فرستاديم که شرم گاه شما را بپوشاند و هم مايه ي زيبايي و زيور شما باشد ولي جامه ي پرهيزگاري و تقوا، بهتر است. (23)
با ضميمه کردن آيه ي فوق به آيه مورد بحث، اين نتيجه به دست مي آيد که زن و شوهر در صورتي لباس يکديگرند و آراسته به آن نکته ها و ويژگي هاي اخلاقي و رفتاري هستند که خودشان به لباس و زينت تقوا آراسته شده باشند.
انسان با تقوا و خداپرست است که حافظ شخصيت و عفت و حياي همسر، تأمين کننده ي نيازهاي جمسي و روحي او، پوشاننده ي عيب ها و نيز مايه ي عزت و افتخار او مي باشد، اما همسر بي تقوا و غافل از ياد خدا و قيامت، در نهايت شايد بتواند تنها نيازهاي جسمي، مادي، غريزي و بخش ناچيزي از نيازهاي اصيل رواني زوجش را تأمين کند. بنابراين با وجود تقوا در همسران، بنيان خانواده مستحکم و ريشه دار مي شود و اهداف والاي پيوند مشترک تحقق مي يابد.
به بيان روشن تر، اگر زن و شوهر از زينت و مزيت تقوا برخوردار باشند، رابطه ي ميان آنها رابطه ي لباس و عفاف و زينت خواهد بود و در نتيجه در کنار هم از آرامش و زندگي شيرين بهره مند مي گردند و در مسير تکامل و رسيدن به هدف آفرينش، کامل کننده ي يکديگر بوده و در فضايي آکنده از مهر و محبت به توليد و تربيت فرزندان سالم و صالح و با تقوا نيز همت مي گمارند.
اما زن و شوهري که پيرو هوي و هوس خويشتن و محروم از زيور تقوايند، چگونه مي توانند حافظ عفاف و مايه زينت و تکامل بخش يکديگر باشند؛ وقتي خود از لباس تقوا و جمال باطن بي بهره اند چطور مي توانند لباس عفت و حيا و مايه زينت و افتخار و کمال هم باشند. طبق قاعده ي عقلي: «فاقدالشيء ليس بمعطيه»؛ کسي که کمالي ندارد نمي تواند کمال بخش ديگري باشد؛ زن يا شوهر کم عفت و حيا نمي تواند براي ديگري مايه ي عفاف و حيا و فضيلت باشد.
کسي که همسرش را آزاد مي گذارد براي آن که خود آزاد و لاابالي باشد، نه تنها مايه ي آرامش همسر نيست، بلکه باعث اضطراب و عامل سقوط اوست و فرزندان چنين افرادي هم نه تنها اسباب خوشبختي، سعادت، سرفرازي نيستند، بلکه مايه ي سرافکندگي و زحمت والدين خود مي شوند.
از اين رو قرآن کريم به انسان ها هشدار مي دهد که مبادا فريب شيطان را بخورند و لباس تقوا را که بر حسب فطرت بر اندام روحشان پوشانده شده از خود جدا سازند و آبروي خويشتن را بريزند؛ قرآن مي فرمايد براي شما عيب هايي است که جز در پرتو لباس تقوا پنهان نمي شوند، اگر اين لباس را از اندام روح جدا ساختيد از بهشت آرامش و خوشبختي در دنيا و آخرت محروم مي شويد؛ همان گونه که شيطان پدر و مادرتان، آدم و حوا را فريب داد و از بهشت آسايش و امنيت بيرون شدند:
«يا بَني آدم لا يَفتِننّکمُ الشّيطانُ کما أخرجَ أبَوَيکم مِن الجَنّهِ نَنزغُ عَنهُما لباسَهُما لِيُريَهُما سؤآتِهِما...»؛ اي فرزندان آدم! مبادا شيطان فريبتان دهد [و شما را از راه راست بيرون برد] چنان که پدر و مادرتان را از بهشت بيرون کرد در حالي که جامه شان را از آنها برکند تا شرمگاهشان را به آنها بنماياند. (24)

پايمال شدن حقوق زن در خانواده

آيات و روايات بسياري در باره شخصيت و عظمت معنوي و روحي زن و نيز شخصيت حقوقي او وجود دارد؛ بعضي از آنها مربوط به حقوق زن در برابر مرد و پاره اي در مورد حقوق زن در برابر همسر در زندگي خانوادگي است و ما در اين مجال به موضوع اخير (حقوق زن در مقابل همسر) مي پردازيم.
از يک سو در آيات گوناگوني به رابطه ي مرد در برابر همسرش سفارش اکيد شده که بايد «معرف» و شايسته باشد. جامع ترين آنها دو آيه ي زير است که به عنوان دو رکن اصلي و قانون ثابت در اسلام مطرح گرديده است:
1ـ «و لَهُنّ مِثلُ الّذي عَليهِنّ بِالمَعروف»؛ براي زنان همانند وظايفي که بر دوش آنهاست، حقوق شايسته اي قرار داده شده است. (25)
2ـ «و عاشِروهُنّ عَليهِنّ بِالمَعروف»؛ و با ايشان به شيوه اي نيکو و پسنديده زيست کنيد. (26)
منظور از «معروف» رفتارهايي است که نزد عقل و فطرت سالم و شرع مبين اسلام به رسميت شناخته شده است، در مقابل «منکر» که مراد رفتارهايي است که به رسميت شناخته نشده است. نمونه هاي فراواني براي معروف و منکر در آيات و روايات معصومين عليهم السلام ذکر شده است.
از سوي ديگر در مقام تشويق مردان، به فلسفه و علت اين سفارش ها و رعايت حقوق زنان پرداخته و مي فرمايد:
«ذلِکم أزکي لَکم و أطهَرُ واللهُ يَعلمُ و أنتُم لا تَعلمون»؛ اين دستورها باعث تزکيه و رشد و طهارت شماـ و نظام خانوادگي از آلودگي هاي اخلاقي ـ است و خداوندـ به مصالح و نيازهاي واقعي شماـ آگاهي کامل دارد ولي شما آگاهي نداريد. (27)
از سوي سوم در مقام تهديد و هشدار، به حقيقت دستورهاي الهي اشاره مي کند:
«تِلکَ حُدودُ اللهِ تَعتَدوها و مَن يَتعدَّ حُدودَ اللهِ فأُولئکَ هُم الظّالمون»؛ اينها مرزهاي خداست، از آنها فراتر نرويد و هر که از مرزهاي خدا فراتر رود چنين کساني ستم کارند. (28)
منظور از ظلم در اين جا، ظلم به خويشتن است، زيرا خداوند در جاي ديگر مي فرمايد:
«تِلکَ حُدودُ اللهِ و مَن يَتعدَّ حُدودَ اللهِ فقد ظَلمَ نَفسَه»؛ اين حدود الهي و هر کس از آنها فراتر رود به خويشتن ستم کرده است. (29)
اين يک اصل ثابت قرآن است که هر کسي تعدي و دست درازي به مرزهاي الهي کند، به خويشتن ستم نموده است، چرا که عبور از مرزهاي الهي و ناديده گرفتن دستورهاي او به منزله ي ناديده گرفتن فطرت و زير پا نهادن مصلحت ها و نيازهاي خويشتن است. بنابراين ظلم به زن در خانه و ناديده انگاشتن شخصيت حقيقي وحقوقي او، قبل از هر چيز ظلم و ستم به روح ملکوتي خويش بوده و در مرحله بعد پايمال کردن حق زن است؛ همان گونه که سوءاستفاده از پاره ايي از دستورها و قوانين الهي براي آسيب رساندن به زن و حقوق او، از ديدگاه قرآن، سخريه و استهزاي آيات و احکام الهي محسوب مي شود و لذا از آن نهي نموده است: «و لا تَتّخِدوا آياتِ اللهِ هُزُواً». (30)
نکته ي چهارم آن که قرآن به تقوا و خويشتن داري در برابر اوامر و نواهي الهي و رعايت حقوق مادر و معنوي زنان دستور داده و هشدار مي دهد که شما در محضر خداوند هستيد و او به همه ي اعمال شما آگاه و بيناست:
«واتّقو اللهَ واعلَموا أنّ اللهَ بِکلِّ شيءٍ عليمٌ»؛ و از خدا پروا کنيد و بدانيد که خدا به همه چيز داناست. (31)
نکته پاياني اين است که تنها کساني به موعظه ها و سفارش هاي خداوند گوش جان فرا مي دهند و بدان ها عمل مي کنند که ايمان حقيقي و راستين به خداوند و قيامت دارند؛ همانان که خود را موجود هدف مندي مي دانند که از جانب خداي متعال به اين جهان آمده اند و به سوي او در حال حرکتند و روزي خواهد آمد که بايد در پيشگاه عدل الهي پاسخ گوي کردار خويش باشند:
«ذلک يُوعَظُ بِهِ مَن يُؤمِنُ باللهِ واليومِ الآخِر»؛ به اين [دستورها] پند داده مي شود هر کس از شما که به خدا و روز واپسين ايمان دارد. (32)
چنان که مي فرمايد اين حق زن بر مرد را فقط نيکوکاران: «حقّاً علي المُحسِنين» (33) و افراد با تقوا: «حقّاً علي المُتّقين» (34) رعايت مي کنند.
نتايجي که از اين آيات و مطالب ديگر به دست مي آيد اين است که اولاً تنها حمايت کننده ي واقعي و بي نظير شخصيت حقيقي و حقوقي زن، دين مقدس اسلام است، ثانياً در پرتو ايمان راستين و ايمان توحيدي است که انسان خود را در پيشگاه خداوند مي يابد و از توهين، تعدّي و تجاوز به حقوق ديگران، به ويژه همسر خويش پرهيز مي کند؛ مردان الهي که به ياد مرگ، حساب و کتاب قيامت و هدف زندگي هستند، شخصيت و حقوق همسرانشان را رعايت مي کنند.
اما افرادي که در اثر رفتارها و پوشش هاي غير شرعي زنان، هوا و هوس و شهوت طلبي را به جاي خداپرستي شيوه ي زندگي خود قرار داده اند و از ياد خداي سبحان و روز رستاخيز که موجب احساس مسئوليت است غافل مانده اند، در تضييع و پايمال کردن حقوق همسران و توهين و بي حرمتي به آنان باکي ندارند و تنها همّ و غمشان رسيدن به خواهش هاي نفساني و غيرمعقول خويش اند و به شخصيت انساني و حقوقي همسرشان توجه ندارند؛ در قبال همسر يا هيچ احساس مسئوليتي ندارند و يا وظايف خود را به نيکويي و آن گونه که بايد انجام نمي دهند، خداوند چنين افرادي را مرداني ستم پيشه و ظالم مي شناسد.
بر اين اساس، زنان با تحريکات هوس انگيز خود زمينه ي آلودگي مردان را در جامعه، و خودخواهي و ستم و رفتارهاي به دور از شئون انساني آنان را در خانواده فراهم مي سازند و خود نيز معمولاً گرفتار چنين عاقبت تلخي شده و يا خواهند شد.

طلاق و عوامل ناشي از بدحجابي

از پي آمدهاي زيان بار رعايت نکردن عفاف و حجاب، طلاق و جدايي زن و شوهر و از هم پاشيدن نظام خانواده است؛ طلاق در نظر اسلام مبغوض ترين حلال مي باشد که تنها در صورت اختلافات حل ناشدني ضرورت مي يابد.
اسلام عزيز به منظور حفظ و تحکيم نظام خانواده و افزايش صفا و صميميت ميان همسران و جلوگيري از اختلافات شديد خانواده و فروپاشي آن، تدابير حکيمانه اي انديشيده است. معيارهايي از قبيل ايمان، آراستگي به فضائل اخلاقي و انساني، اصالت خانوادگي و امثال اينها را براي انتخاب همسرِ شايسته، مقرر فرموده و حقوق و وظايفي را براي زوجين مشخص کرده است. براي طلاق نيز شرايطي معين کرده که شامل بعد از آن، هم چون رجوع و بازگشت دوباره شوهر به زندگي مشترک مي شود، همه اينها مربوط به خانواده است.
اما آن چه به اجتماع بازمي گردد، سلامت و امنيت جامعه از هر گونه اقدامات منافي عفت و حيا است. مهم ترين گفتار، بحث عوامل و سرمنشأ طلاق است؛ موضوع طلاق از جهات و عوامل گوناگون قابل بررسي و تبيين مي باشد و غالباً ريشه آن به طور عمده، حرمت ننهادن زنان به خويشتن در اثر فاصله گرفتن از پوشش خداپسندانه و در نتيجه آسيب ديدن عفت عمومي و اخلاق فردي و اجتماعي است.
براي روشن شدن اين بحث، جهات و عوامل طلاق را مورد توجه و بررسي قرار مي دهيم:

الف ـ هوس مداري در خانواده

اساساً طلاق در اثر اختلاف هاي عميق زن و شوهر تحقق مي يابد که عمدتاً از خودخواهي و هوس ناشي مي شود؛ يا رفتار و گفتار هر دو، ناحق و از روي خويشتن پرستي است و يا يکي از آن دو بر حق بوده و ديگري راه باطل مي رود، اما ممکن نيست که هر دو بر حق باشند و در عين حال اختلاف داشته باشند، مگر در امور جزئي و ناچيز که آن هم با بحث و گفت و گو در فضايي سرشار از محبت و صميميت و عمل به دستورهاي مترقي اسلام برطرف شده و تفاهم و بالندگي انديشه جانشين آن مي گردد.
بنابراين اگر نظام خانواده مبتني بر مردسالاري يا زن سالاري و به طور کلي هوس مداري و خودخواهي باشد، اختلافات آشکار مي شود، چرا که در چنين حالاتي، حقوق و احترام متقابل زن و مرد رعايت نمي شود. از آن طرف اگر حق سالاري در خانواده حاکم گردد و تدبير و مديريت خانواده براساس قوانين، حقوق و وظايف مشخص شده در اسلام باشد، اختلافات ريشه اي و عميق و طلاق پيش نخواهد آمد.
مرز ميان حق محوري و خودخواهي، شخصيت الهي آدمي است. کسي که داراي ايمان قوي و تقواي عالي باشد و هدف نهايي خويش را در شئون زندگي نيل به رضا و لقاي خداوند تبارک و تعالي مي داند، شخصيت الهي و انساني او ضامن احساس مسئوليت و عمل به وظايف و تعهدات و رعايت حقوق همسر و ديگران خواهد بود و کسي که از چنين ايمان و تقوايي برخوردار نباشد، فاقد ضمانت و پشتوانه مذکور است که به دليل غفلت از ياد خدا و هدف آفرينش خويش و مکافات عمل در دنيا و آخرت، احساس مسئولت چنداني نخواهد داشت و براي شخصيت حقيقي و حقوقي همسر خويش احترام لازم را قائل نخواهد شد.
عامل بسيار مؤثر و سازنده در شخصيت الهي انسان، عفت عمومي، سلامت و پاکي جامعه از عوامل غفلت آفرين و هوس آلود و ناپاکي هاس است که عمده ي آنها هتک حريم حجاب و پوشش عفيفانه و ضعف غيرت و عفت و فقدان احساس مسئوليت پدران و مادران و شوهران آنها مي باشد که افراد جامعه را به سمت هوس هاي نفساني سوق داده و باعث تباهي اخلاق آنان مي گردند؛ در نتيجه حق محوري جاي خود را به هوس بازي و خودخواهي ـ که عامل اصلي بروز اختلافات و در نهايت طلاق است ـ مي دهد.

ب ـ چشم چراني و مقايسه با همسر

هر گاه زنان با ظاهري آراسته و بدن نما در جامعه حاضر شوند، مردان عادي با چشم چراني و مشاهده ي زيبايي هاي ظاهري و مقايسه ي همسران خويش با اين زنان ـ که طبيعتاً ميوه تلخ آن بي رغبتي يا کاهش محبت به همسران خود مي باشدـ زمينه ي بهانه جويي مردان و عيب جويي و تحقير و بي احترامي به زنان خويش و در نتيجه بروز اختلافات، ايجاد شده و در نهايت به طلاق و جدايي کشيده مي شود.

ج ـ شهوت طلبي و لذت گرايي

ازدواج، پيوند و اتحاد روحي و مصاحبت جسمي زوجين است و اين اتحاد در صورتي محقق مي شود که دو روح در ابعاد والاي انساني از سنخيت و شباهت برخوردار باشند. آزادي غير معقول زنان ـ که آزادي در اسارت هوا و هوس است ـ شعله هاي هوس و شهوت را در مردان برمي فروزد و لذت گرايي را در آنان رشد مي دهد. لذا عده اي براي تأمين خواسته هاي شهواني بي حد و مرز خود با ترفندهاي گوناگون، همسران خويش را طلاق مي دهند تا به خودخواهي و شهوت حيوانيشان پاسخ مثبت بدهند.

دـ دوستي هاي نامشروع

حضور تحريک آميز زنان در صحنه اجتماع، از يک سو باعث ايجاد روحيه ي شهواني در مردان، در نتيجه رواج دوستي با صنف مخالف و روابط نامشروع مي شود؛ به گونه اي که علاقه ي آنها به همسران خود کاهش مي يابد و از سوي ديگر به علت آن که نوعاً همسران آنان ـ به حسب فطرت ـ از اين نوع روابط نابخردانه بيزارند و محبوبيت خود را نيز نزد شوهران خود در معرض خطر مي بينند، از زندگي مشترک سرد شده و در نتيجه پايه و رکن زندگي شيرين ـ که محبت و دوستي است ـ متزلزل مي گردد؛ به ويژه اگر اين بي اعتمادي و دلسردي و ضعيف شدن شعله هاي محبت دو سويه باشد، که نهايت کار طلاق و جدايي خواهد بود.
افزون بر آن که با رواج دوستانه و نامشروع، عده اي از مردان مورد سوءظن همسران خود قرار گرفته و متهم به روابط نامشروع مي شوند. در نتيجه محبت و اعتمادشان نسبت به شوهرانشان سلب شده و آنها را فاقد صداقت مي پندارند، در اين صورت غم و اندوه و اضطراب بر آنان حاکم شده و علاقه به زندگي و همسر از ميان مي رود و زمينه براي درگيري و کشمکش آغاز و به طلاق و جدايي يا زندگي بي هدف منجر مي شود.

ه ـ غفلت از معيارهاي اصولي در گزينش همسر

خودنمايي دختران سبب انتخاب و گزينش غلط و نادرست آنان در ازدواج مي گردد، زيرا پرده هاي هوس و خودخواهي و توجه بي جا و بي مورد آنان به ظواهر و ماديات و عناوين اعتباري خواستگاران و غفلت از معيارهاي اصولي و سازنده در انتخاب همسر، مانع واقع بيني شده و در نتيجه نه از ارشادها و هدايت گري ها انديشه و عقل خود بهره مي برند و نه تحت تأثير اندرزها و راهنمايي هاي اطرافيان خردمند قرار مي گيرند؛ از اين رو از انتخاب همسر شايسته محروم مي گردند و پس از ازدواج و گذشت مدت زماني، متوجه شکست در ازدواج شده و به تدريج ميان آنان و شوهرانشان فاصله مي افتد و سرانجام کارشان به طلاق کشيده مي شود.

وـ فريب ظواهر آراسته و انتقام جويي

خودآرايي و نمايش جاذبه هاي زنانه موجب مي شود جوانان مجرد، از ظواهر آراسته و آرايش شده ي آنها فريب خورده و شيفته آنها گردند و پس از ازدواج و چند روز وصال دريابند که همسرشان شايسته محبوبيت نبوده و در اين پيوند زناشويي ـ در اثر فريب ظواهرـ ناموفق بوده و دچار زيان شده اند. در اين صورت عشق تبديل به نفرت و دشمني مي شود و در صدد انتفام برمي آيند و ضمن تحقير، سرزنش و عيب جويي و سوءظن به همسران خود، در نهايت آنان را طلاق مي دهند.
با توجه به اين عوامل، به ويژه دو عامل اخيرـ در جامعه ما، طبق آمار در سال 1381 از هر چهار ازدواج، يک مورد به طلاق و جدايي انجاميده است. (35)
بنابراين ريشه ي عمده طلاق از يک سو در بي پروايي زنان و از سوي ديگر در چشم چراني و نظربازي مردان ضعيف الايمان نهفته است. در اين ميان دو موضوع باعث افزايش چشم چراني مي شود: نخست آن که مردان به خاطر انس و همراهي با همسران خويش، از زيبايي هاي ظاهري و باطني آنان غافل مي گردند و يا برايشان عادي مي شود و ديگر اين که زنان نيز به دليل الفت و هم نشيني با شوهرانشان و يا اشتغالات زياد خانه و غيره کمتر به زينت و آرايش خود براي آنان مي پردازند.
در طلاق، هر چند همه ي اعضاي خانواده آسيب هاي جبران ناپذيري مي بينند، اما بيشترين زيان را زنان و فرزندان بر دوش مي کشند، زيرا سرپرست و پشتوانه عواطف خود را از دست مي دهند. اين يک اصل مسلم رواني است که خوشبختي زن، نفوذ در قلب مردـ شوهرـ و محبوب و معشوق او گشتن است؛ چنان که بالاترين لذت براي او، بودن در کنار مردي است که حامي و سرپرست و مورد علاقه اوست.
از اين رو در صورت ناکامي و شکست در زندگي مشترک و در نتيجه طلاق، زن به آمال و آرزوها و خواسته هاي رواني خود نرسيده، احساس حقارت، ذلت و بدبختي مي کند و همين موضوع پي آمدهاي ناگواري به دنبال خواهد داشت. از سوي ديگر موفقيت ازدواج مجدد براي زنان طلاق گرفته به مراتب کمتر از ازدواج دوباره مردان آنان است. مخصوصاً، در جامعه اي که تعداد دختران و زنان بي شوهر بيشتر از مردان باشد و جمعيت جوانان و مردان آن در اثر جنگ و حوادث ديگر کم شده باشد.
چه اين که فشارهاي رواني و اختلال هاي رواني و رفتاري مثل تحير و سرگرداني، افسردگي، اضطراب، بزهکاري و انحرافات و غيره، متوجه فرزندان چنين خانواده هايي مي شود که همه ناشي از عدم تربيت درست و کمبود محبت و عدم تأمين کامل عواطف آنها و احساس اهميت نداشتن آنان براي والدين خود مي باشد.
گذشته از اينها، زنان وقتي روحيه ي مردان خود را در پرتو مناظر هوس انگيز زنان، شهوت ران و لاابالي يافتند و علاقه ي آنان را نسبت به خود سرد و ضعيف ديدند، همواره در درون خود احساس عدم امنيت مي کنند، چون در هراسند که مبادا شوهرانشان دست از آنان کشيده و دل در گرو معشوقه ي ديگري بسپارند و همين امر چه بسا اختلال ها و آسيب هايي در روان و زندگي آنها ايجاد کند.
نتيجه آن که بر اساس حکم اسلام و نظر عقل و تجربه، آن چه نظام خانواده را حفظ مي کند، محبت و مودت، رحمت و از خودگذشتگي زن و مرد است؛ به همين دليل دين مقدس اسلام، از يک سو سفارش مي کند که ازدواج دختر و پسر، بايد بر پايه محبت و عشق راستين ـ که سنخيت و هم کفو بودن در ايمان و فضايل اخلاقي شالوده ي آن است ـ باشد و از سوي ديگر، مودّت، رحمت و گذشت در ميان زوجين قرار داد و از سوي سوم دستورهايي براي رعايت حقوق و احترام متقابل معين نمود که عمل به آنها باعث حفظ محبت و افزايش آن مي گردد.
اما اين محبت و گذشت با فساد اخلاقي، هوس، خودخواهي، شهوت طلبي و ارتباط آزادـ که از بي بندوباري و نمايش اندام و زيبايي هاي زنانه در جامعه و چشم چراني و تحريک پذيري مردان سرچشمه مي گيردـ از ميان رفته و يا آسيب مي بيند و به ا ختلافات عميق خانوادگي و طلاق منجر مي شود.
از اين رو لازم است که زنان مسلمان براي جلوگيري ازطلاق و فروپاشي خانواده و از بين رفتن محبوبيت خود و ديگر زنان و آسيب ديدن فرزندان بر توصيه ها و سفارش هاي فطرت و شريعت عمل نمايند و در امر عفاف، حجاب و پوشش اسلامي ـ به لحاظ کمي و کيفي ـ به خواسته هاي دروني خود و خداي خويش احترام بگذارند، در غير اين صورت نه تنها خانواده ها از هم مي پاشند و حقوق ديگر زنان پايمال شده و کودکان و فرزندان از حمايت عاطفي، جسمي و تربيتي والدين محروم مي شوند، بلکه کيان خانواده خودشان هم در معرض فروپاشي قرار مي گيرد و يا دست کم درگيري و اختلاف و ناامني در خانواده هاي آنها حاکم گشته و شخصيت و حقوق آنان مورد بي مهري و کم توجهي همسرانشان واقع مي شود و حتي اين موضوع در بسياري از موارد دوسويه است.
چنان که اگر امنيت و آرامش در خانه نباشد، فرزندان در اثر احساس ناامني، از خانه و دامن والدين فرار مي کنند و به دام باندهاي فساد و افراد منحرف افتاده و يا به دوستان ناباب پناهنده مي شوند که خود اين حالات مشکلات و مصيبت هاي ناگوار فراواني به دنبال دارد.

گرايش مردان به چند همسري

از ويژگي هاي زنان، انحصار طلبي در معشوق و محبوب بودن است؛ اقتضاي يگانه معشوقه بودن زن آن است که قلب همسرش کسي جز او را نخواهد و قلبش تنها در گرو محبت و عشق او و فرزندانش باشد و هرگز سراغ زن ديگرـ هووـ نرود؛ اگر چه اين ميل طبيعي بايد تعديل شود.
اين تمايل در زن از يک سو زمينه ي مناسبي براي او در داشتن زندگي توأم با صفا، صميميت، آرام و شيرين در سايه ي دل گرمي او به محبت همسر و در نتيجه ايجاد بستري مناسب و شايسته براي توليد و پرورش نسلي سالم و صالح و مادري نمونه بودن است و از ديگر سو مانع ازدواج مجدد شوهر که معمولاً منشأ مشکلات خانوادگي و تربيتي است، مي شود.
با پيدايش هوو، زندگي خانوادگي، کانون پي آمدهاي ناگوار و نابساماني هاي رواني و جسمي بر زنان و فرزندان خواهد بود؛ زنان از وجود رقيب يا شريک زندگي که به محبوبيت آنها لطمه وارد کند تحت فشار روحي قرار گرفته و منشأ اختلالات رواني و رفتاري در آنان مي شود. جو حاکم بر خانواده جوي توأم با بي اعتمادي، تبعيض و درگيري خواهد بود و شوهر نيز معمولاً نخواهد توانست وظايف خود را در برابر زن ها و حتي فرزندان انجام دهد که اينها خود عامل فزاينده اي براي ايجاد مشکلات و اختلافات و عقده هاي دراز مدت مي شود، بالاخص در مواردي که مردان از جهت اخلاق اسلامي و رعايت عدالت در ميان همسران و فرزندان ضعيف باشند.
از اين رو زندگي تک همسري بهتر و باصفاتر است، مگر در مواقع ضروري و با رعايت شرايط خاصي به ويژه شرط عدالت که در قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام بر آنها تأکيد شده است.
از جمله مواردي که تعدد زوجات ضرورت مي يابد اين است که تعداد دختران و زنان بي همسر خيلي بيشتر از شمار پسرها و مردهاي بي همسر باشد. در چنين حالتي با رعايت قوانين و مقررات اسلامي، چند زني امري لازم و حکيمانه است هر چند بر خلاف ميل طبيعي زن باشد، زيرا هر عقل سليم و نيک انديش حکم مي کند که در صورت وجود مصلحت مهم تر، امرِ اهمّ بر امر مهم ترجيح داده شود و در چنين موقعيتي ازدواج به صورت چند همسري بسيار مهم و لازم تر از آن است که زنان و دختران، بي همسر بمانند و جامعه زنان و اجتماع دچار زيان هاي فوق العاده بگردد؛ چه اگر دختران ازدواج نکنند و از آن محروم شوند اختلال ها و عقده هاي رواني در کمين آنها خواهد بود، آن هم کساني که در سايه ي جاذبه هاي خود، قدرت و توانايي اغوا و انحراف مردان و تخريب اخلاق انساني و معنوي افراد جامعه را در حد بالا دارند و به قول شهيد مطهري: «واي به حال بشر آن گاه که غريزه و عقده دست به دست هم بدهند». (36)
در نتيجه روابط نامشروع، که خود عامل ازدواج نکردن يا تأخير ازدواج پسران جوان و به تبع آن، بيوه شدن با تأخير ازدواج دختران جوان است شيوع مي يابد، بنيان خانواده ها از هم پاشيده و آسيب هاي غير قابل جبران بر زنان، همسران، فرزندان و جامعه وارد مي شود، لذا در اين گونه موقعيت ها تعدد همسر لازم مي باشد. هم چنان که با خواست فطرت انساني خود زن که خيرخواه همنوع و صلاح هم صنف خويش است نيز هماهنگ مي باشد.
اما بحث در ازدواج هاي غير منطقي و غير ضروري است که بودن ترديد، علت آن هوس بازي و شهوت راني است، اما نبايد فراموش کرد که غالباً منشأ چنين ازادواج هايي، جلوه گري و پوشش هاي تحريک آميز زنان است؛ به عبارتي بدحجابي و خودنمايي زنان با تحريک پذيري و ايجاد شهوت و هوس در مردان ارتباط مستقيم و تنگاتنگي دارد؛ امکان ندارد تحريک جنسي در جامعه باشد، اما در مردان عادي جامعه که از کنترل چشم و تقواي لازم برخوردار نيستند، هوس و ميل به کام جويي ايجاد نکند و همين هوس و ميل هاست که در مردان تک همسر گرايش به ازدواج مجدد را پديد مي آورد، زيرا چنين مرداني با دلدادگي و مجذوب شدن به جاذبه هاي آشکار زنان، اندک اندک به ازدواج با آنها تمايل نشان ميدهند که با کاهش محبوبيت همسر قبلي ملازم و همراه است و يا چه بسا محبت او را از دل خارج نموده و تنها به همسر جديد خود مي انديشد و دل مي بندد.
بديهي است کاهش محبوبيت، فشارهاي روحي و اختلالهاي رواني و جسمي ـ همچون احساس حقارت، اضطراب، ناامني، افسردگي و عوارض ناشي از آنهاـ را براي زن اول و فرزندان او ايجاد مي کند.
بنابراين با نگاه محققانه و آمار به دست مي آيد که خودآرايي و بدحجابي به زيان خود اين گونه زنان و ساير زنان جامعه تمام مي شود، اما متأسفانه اين زنان غافلند که سلامت و پاکي جامعه از مظاهر فساد و شهوت انگيز آنان، عامل مهمي در استمرار معشوقيت زن و زندگي تک همسري است.

پی نوشت ها :

1- بقره (2) آيه 223.
2- رعد (13) آيه 28.
3- روم (30) آيه 21.
4- اعراف (7) آيه 189.
5- وسائل الشيعه، ج14، ص31.
6- روم (30) آيه 21.
7- فاطر (35) آيه 10.
8- منافقون (63) آيه 8.
9- بقره (2) آيه 222.
10- توبه (9) آيه 4.
11- مريم (19) آيه 96.
12- بحارالانوار، ج78، ص364.
13- ميزان الحكمه، ج6، ص291.
14- اعراف (7) آيه 13.
15- بحارالانوار، ج70، ص64.
16- يوسف (12) آيه 53.
17- انعام (6) آيه 124.
18- بقره (2) آيه 206.
19- حج (22) آيه 74.
20- وسائل الشيعه، ج3، ص357؛ بحارالانوار، ج83، ص184.
21- فاطر (35) آيه 10.
22- بقره (2) آيه 187.
23- اعراف (7) آيه 26.
24- اعراف (7) آيه 27.
25- بقره (2) آيه 228.
26- نساء (4) آيه 19.
27- بقره (2) آيه 232.
28- بقره (2) آيه 229.
29- طلاق (65) آيه 1.
30- بقره (2) آيه 231.
31- بقره (2) آيه 231؛ ر.ك: همان، آيه 233و234.
32- بقره (2) آيه 232.
33- همان، آيه 236.
34- همان، آيه 241.
35- اخبار صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران.
36- نظام حقوق زن در اسلام، ص428.